سلام دوستای گلم :

این آخرین مطلبی که تا سال 89 مینویسم ...

شاید بگین چرا؟؟       شاید م بدونین چرا ؟؟

آره دیگه برای کنکورم (به قول یکی ، خودتو خفه کردی)

خودتون میدونین که وب نویسی چقدر وقت می گیره (نه که منم هروز آپم !!!)

میخوام از امتحانات نهایی بنویسم .

امتحاناتی که از سال دوم ترسش افتاد به جونم ...

هی میگفتن 15% کنکور؛خدا رو شکر که این پونزده درصدم تموم شد !

خیلی وقت کم بود. به تیک تاک ساعت که نگاه می کردم ترسم بیشترمی شد ؛ میخواستم یکی دستمو بگیره و بهم انرژی بده ولی همه خواب بودن..

.به هر سختی که بود کتاب رو تموم کردم . 

هی با خودم می گفتم * سه تا دیگه مونده * *دو تا دیگه مونده* یکی بهم میگفت ادامه بده آخرین جنگت فرداست.از حوزه که برگردی می تونی تا آخر عمرت بخوابی ..

با هر سختی بود آخرین امتحانمو دادم ...

غرق در افکارم بودم که یاد وبم افتادم خیلی وقت بود که آپ نکرده بودم !

به سایتی برخورد کردم که در مورد نهایی نوشته بود. یاد شب زنده داری هام افتادم و ناخودآگاه یاد کنکور؛ وای ! 85% دیگه مونده. به این دو هفته ای فکر کردم که باید استراحت کنم و بعدش با انژی مضاعف شروع ...

دوستای گلم دلم براتون خیلی تنگ می شه ؛ ازتون می خوام توی این مدت تنهام نذارین .

آپ نمی کنم به نت که سرمیزنم ( البته ماهی یکبار!!!)

می خوام برام دعا کنین ...

 دعا کنین که بتونم اون رشته ای رو که می خوام قبول شم و خدمت گذاری کوچک ، توی کشورم باشم ... .

تا سلامی دوباره خداحافظ